- صلح کردن
- آشتی کردن، سازش کردن
معنی صلح کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- صلح کردن
- با هم کنار آمدن آشتی کردن سازش کردن آشتی کردن سازش کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سکالیدن مشورت کردن رای زدن، مشورت کردن، رای زدن، تدبیر کردن
به صبح در آمدن
هدر دادن
واکشیدن
اوباردن بنگشتن ناجویده فرو بردن بلعیدن
خواستن، یوزیدن
آفرینش
برکنار کردن
باز پخشیدن
کشانیدن، آوردن: (او را بمحکمه جلب کردند)
پوشنیدن
نی گفتن نپذیرفتن رد کردن (شهادت)، یا جرح کردن شاهد. رد کردن گواهی شاهد
مرمت کردن ترمیم کردن
چنین و چنان گفتن، لاف زدن
تاشیدن تاشتن
در هم کردن، آمیختن
خالی کردن، رها کردن
پژوهیدن بدقت ملاحظه کردن چیزی را ژرف نگریستن، کتابی را صفحه بصفحه و بدقت مطالعه کردن
بر باد دادن نابود کردن بر باد دادن: (همه اموال خود را تلف کرد)، نابود کردن کشتن
برطرف کردن و رفع نمودن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
کشتن قاتل بعوض مقتول قصاص کردن: شله کردند مرا و پس از آن رفت سوی جهنم آن نادان. (سنائی)
پخ کردن هموار کردن، پالودن پالایش، نرم کردن مایعی را از جداری که دارای منافذ کوچک است - و صافی نام نام دارد - عبور دادن تا مواد جامد از آن جدا شود تصفیه صافی کردن، هموار کردن رفع چین و چروک کردن: پارچه را با اتو کشیدن صاف کردن، تراشیدن صورت. یا صاف کردن سینه. به وسیله سرفه کردن سینه را راحت کردن تا آواز نیکو برآید یا تنفس آسان شود
ستودن کسی یا چیزی را به نیکی یا زشتی یا بزرگی
درست در آمدن درست در آمدن صادق بودن: گفته شما در این مورد صدق نمی کند
آشتی و صلح کردن
خرج کردن، مصرف کردن، نفقه کردن، بکار بردن، هزینه کردن
خواندن خوانش بانگ کردن آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن، کسی را به نام خواندن و احضار کردن: حسن را صدا کرد و گفت
روز خوش گفتن روز بخیر گفتن تهنیت بامداد گفتن
مالیدن داروی مایع بر عضوی
به کار بردن، مصرف کردن، خرج کردن، برای مثال نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد / ببرد گوی سعادت که صرف کرد و بداد (سعدی۲ - ۶۳۹)
کنایه از بریدن، چیزی را به شکل قلم قطع کردن